برگزیده شعری از احمدرضا احمدی
شنبه ششم دی ۱۴۰۴
حسن ملائی ( شاعر )

از کتاب : همه شعرهای من دوره ی سه جلدی | همه شعرهای من (جلد سوم)
اما خزان
به تازگیها کنار این فنجان چای گریستم دست خودم نبود میپنداشتم جمعه که تمام شود من آراسته از خانه بیرون میروم برای عابران از سر کلاه برمیدارم - عابران مرا خاموش ستایش میکنند و سپس ما گلهای نرگس و سیبهای مانده را به هم تعارف میکنیم اما خزان ما را پوشاند و ما سراسیمه در زیر آوار خزان با لکنت و ت و بی گناهی یکدیگر را صدا میکردیم حتی نمیدانستیم آیا شب شام داریم اگرچه ما با شامی مختصر هم شاد بودیم - سرانجام باد خزانی ما را نجات داد - از آواز خزانی رها شدیم اما باز غفلت و خاموشی :دوباره شنبه - یکشنبه - دوشنبه - سه شنبه - چهارشنبه - پنج شنبه و جمعه بی پایان