وبـنوش ( حسن ملائی )

شعر - ادبیات داستانی -  فلسفه - سینما - تئاتر - موسیقی - نقاشی

غزل (41) حافظ شیرازی - با فرمت نوشتار امروزی

پنجشنبه بیست و هفتم آبان ۱۳۹۵
حسن ملائی ( شاعر )

با توجه به اینکه خیلی از ما ، با کتاب حافظ شیرازی ، فقط و فقط فال می گیریم و اشعارش را نمی خوانیم ( و یا به درستی نمی خوانیم ) با پرس و جو از تعدادی از دوستان متوجه شدم اشکال کار در این است که نمی دانند درسترین شکل خواندن حافظ چگونه است و نمی دانند که کجا بایستی مکث کنند و کجا بایستی به گونه ای بخوانند که مصرع اول به مصرع دوم وصل شود ، و یا اعراب درست کلمات چگونه است و غیره و غیره . لذا تصمیم گرفتم غزل های حافظ را -  با رجوع به دکلمه ی آقایان : امیر نوری  ، علی گرمارودی و منوچهر انور - و با فرمت جدیدی - که به فرمت نوشتاری امروزی اشعار نو ، شبیه است - ، بنویسم و اعراب گذاری کنم . به امید اینکه بر تعداد خوانندگان درست و حقیقی حافظ ، روز به روز اضافه گشته و درک بیشتری از حافظ شیرازی و اشعارش ، حاصل شود .

اگر چه باده فرح بخش وُ ،  باد ، گُل‌بيز است

به بانگِ چنگ مَخور می ،

که محتسب ، تيز است

 

صُراحی ای وُ حريفی ، گرت به چنگ افتد

به عقل نوش ! ،

که ايام ، فتنه انگيز است

 

در آستينِ مُرقَّع ، پياله پنهان کن

که همچو چشمِ صُراحی ،

زمانه خون‌ريز است

 

به آب ديده بشوييم خرقه‌ها ، از می

که موسمِ وَرَع وُ ، روزگارِ پرهيز است

 

مَجوی عيشِ خوش از دُورِ باژگونِ سپهر

که صافِ اين سرِ خُم ، جُمله ، دُردی آميز است

 

سپهر ، بَرشده پَرويزَنيست ، خون افشان

که ريزه‌اش ، سَرِ کَسری وُ ، تاجِ پرويز است

 

عراق وُ فارس گرفتی ، به شعرِ خوش ، حافظ !

بيا ! ، که نوبت بغداد و وقت تبريز است

معرفی کتاب شعر « چیزی تو کشو نیست » - ترجمه : محمدرضا فرزاد

یکشنبه بیست و سوم آبان ۱۳۹۵
حسن ملائی ( شاعر )

معرفی کتاب شعر چیزی توی کشو نیست

 

از محمدرضا فرزاد کتاب ترجمه ی شعر دیگری به نام « تو مشغول مردنت بودی » را قبلا معرفی کرده بودم . پیشنهاد می کنم به این مجموعه هم نگاهی بیاندازید و از اشعار زیبای آن لذت ببرید.

در زیر یکی از شعرهای این مجموعه از « راجر مگاف » را می آورم :

من و تو

من آرام توضیح می دهم . تو

فریاد می شنویش . تو

حرف عوض می کنی . من

حس می کنم باز زخم های کهنه دارد سر باز می کند .

 

تو هر دو طرف را نگاه می کنی . من

چراغ راهنمایت را . من

دلجویی می کنم . تو

خودخواهی تازه ای در آن می بینی .

 

من کبوترم . تو

شاهینم فرض می کنی . تو

شاخه زیتون پیشکشم می کنی . من

فقط خارش را می بینم

تو خون گریه می کنی . من

اشک تمساح می بینم . من

جا می زنم . تو

از سر می گذرانی .

----------

در ضمن این مجموعه مانند مجموعه قبل دارای عکس های هنری زیبایی است که انتخاب آنها را بایستی از شهریار توکلی ممنون بود .

 

غزل ( 40 ) حافظ شیرازی - با فرمت نوشتار امروزی

پنجشنبه بیستم آبان ۱۳۹۵
حسن ملائی ( شاعر )

با توجه به اینکه خیلی از ما ، با کتاب حافظ شیرازی ، فقط و فقط فال می گیریم و اشعارش را نمی خوانیم ( و یا به درستی نمی خوانیم ) با پرس و جو از تعدادی از دوستان متوجه شدم اشکال کار در این است که نمی دانند درسترین شکل خواندن حافظ چگونه است و نمی دانند که کجا بایستی مکث کنند و کجا بایستی به گونه ای بخوانند که مصرع اول به مصرع دوم وصل شود ، و یا اعراب درست کلمات چگونه است و غیره و غیره . لذا تصمیم گرفتم غزل های حافظ را -  با رجوع به دکلمه ی آقایان : امیر نوری  ، علی گرمارودی و منوچهر انور - و با فرمت جدیدی - که به فرمت نوشتاری امروزی اشعار نو ، شبیه است - ، بنویسم و اعراب گذاری کنم . به امید اینکه بر تعداد خوانندگان درست و حقیقی حافظ ، روز به روز اضافه گشته و درک بیشتری از حافظ شیرازی و اشعارش ، حاصل شود .

 

اَلمِنَّةُ لِله ، که در ميکده باز است

زان رو ، که مرا بر درِ او ، رویِ نياز است

 

خُم‌ها همه در جوش وُ خروشند ، زِ مستی

وآن می که در آن جاست ، حقيقت ، نه مَجاز است

 

از وی همه مستی وُ ، غرور است وُ ، تکبر

وز ما همه بيچارگی وُ ، عجز وُ ، نياز است

 

رازی ، که بَرِ غير نگفتيم وُ نگوييم

با دوست بگوييم ، که او محرمِ راز است

 

شرحِ شکنِ زلفِ خَم اَندر خَم جانان

کوته نتوان کرد ، که اين قصه ، دراز است

 

بارِ دلِ مجنون وُ ، خمِ طُره ی ليلی

رخساره ی محمود وُ ، کفِ پایِ اَياز است

 

بردوخته‌ام ديده ، چو باز ، از همه عالم

تا ديده ی من ، بر رخِ زيبایِ تو باز است

 

در کعبه ی کوی تو ، هر آن کس ، که بيايد

از قبله ی ابروی تو ،

در عينِ نماز است

 

ای مجلسيان !

سوزِ دلِ حافظِ مِسکين ، از شمع بپرسيد ،

که در سوز وُ گداز است

غزل ( 39 ) حافظ شیرازی - با فرمت نوشتار امروزی

دوشنبه دهم آبان ۱۳۹۵
حسن ملائی ( شاعر )

با توجه به اینکه خیلی از ما ، با کتاب حافظ شیرازی ، فقط و فقط فال می گیریم و اشعارش را نمی خوانیم ( و یا به درستی نمی خوانیم ) با پرس و جو از تعدادی از دوستان متوجه شدم اشکال کار در این است که نمی دانند درسترین شکل خواندن حافظ چگونه است و نمی دانند که کجا بایستی مکث کنند و کجا بایستی به گونه ای بخوانند که مصرع اول به مصرع دوم وصل شود ، و یا اعراب درست کلمات چگونه است و غیره و غیره . لذا تصمیم گرفتم غزل های حافظ را -  با رجوع به دکلمه ی آقایان : امیر نوری  ، علی گرمارودی و منوچهر انور - و با فرمت جدیدی - که به فرمت نوشتاری امروزی اشعار نو ، شبیه است - ، بنویسم و اعراب گذاری کنم . به امید اینکه بر تعداد خوانندگان درست و حقیقی حافظ ، روز به روز اضافه گشته و درک بیشتری از حافظ شیرازی و اشعارش ، حاصل شود .

باغِ مرا ،

چه حاجتِ سرو وُ صنوبر است ؟

شمشادِ خانه پرورِ ما ،

از که کمتر است ؟

 

ای نازنين پسر ! ،

تو چه مذهب گرفته‌ای ؟!

کِت خونِ ما ،

حلالتر از شيرِ مادر است !

 

چون نقشِ غم ز دور ببينی ، شراب خواه !

تشخيص کرده‌ايم وُ ،

مداوا مقرر است

 

از آستانِ پيرِ مُغان ، سَر چرا کشيم ؟

دولت در آن سرا وُ ،

گشايش در آن در است

 

يک قصه بيش نيست غمِ عشقُ ،

وين عجب ! کز هر زبان که می‌شنوم ،

نامُکرر است

 

دی وعده داد وصلم وُ ، در سر شراب داشت

امروز تا چه گويد وُ ، بازش چه در سر است

 

شيراز وُ ، آب رُکنی وُ ، اين بادِ خوش نسيم !

عيبش مَکن ،

که خالِ رخِ هفت کشور است

 

فرق است از آب خضر ، که ظُلمات ، جای او است

تا آب ما ،

که منبعش ، الله اکبر است

 

ما آبرویِ فقر وُ قناعت نمی‌بريم

با پادشه بگوی ،

که روزی مُقدر است

 

حافظ ! ،

چه طُرفه شاخِ نباتيست ، کِلکِ تو ؟!

کِش ميوه ،

دلپذيرتر از شَهد وُ شکر است

غزل ( 38 ) حافظ شیرازی - با فرمت نوشتار امروزی

چهارشنبه پنجم آبان ۱۳۹۵
حسن ملائی ( شاعر )

با توجه به اینکه خیلی از ما ، با کتاب حافظ شیرازی ، فقط و فقط فال می گیریم و اشعارش را نمی خوانیم ( و یا به درستی نمی خوانیم ) با پرس و جو از تعدادی از دوستان متوجه شدم اشکال کار در این است که نمی دانند درسترین شکل خواندن حافظ چگونه است و نمی دانند که کجا بایستی مکث کنند و کجا بایستی به گونه ای بخوانند که مصرع اول به مصرع دوم وصل شود ، و یا اعراب درست کلمات چگونه است و غیره و غیره . لذا تصمیم گرفتم غزل های حافظ را -  با رجوع به دکلمه ی آقایان : امیر نوری  ، علی گرمارودی و منوچهر انور - و با فرمت جدیدی - که به فرمت نوشتاری امروزی اشعار نو ، شبیه است - ، بنویسم و اعراب گذاری کنم . به امید اینکه بر تعداد خوانندگان درست و حقیقی حافظ ، روز به روز اضافه گشته و درک بیشتری از حافظ شیرازی و اشعارش ، حاصل شود .

بی مهرِ رُخت ! ،

روزِ مرا ، نور ، نماندَست !

وَز عمر مرا ،

جز شب دِيْجور ، نماندست

 

هنگامِ وداع تو ،

ز بس گريه که کردم

دور از رخ تو ، چشم مرا نور ، نماندست

 

می‌رفت خيال تو ز چشم من وُ ، می‌گفت : هيهات از اين گوشه ! ، که مَعمور نماندست

 

وصلِ تو ، اَجل را زِ سرم ،  دور ، همی‌داشت

از دولتِ هِجرِ تو ،

کنون ، دور نماندست

 

نزديک شد آن دم ، که رقيب تو بِگويد : دور از رُخت اين خسته ی رنجور، نماندست

 

صبر است مرا چاره ی هجرانِ تو ،

ليکن ، چونْ صبرْ توان کرد ؟! ، که مقدور ، نماندست

 

در هجرِ تو،

گر چشم مرا ، آبِ روان است

گو ، خونِ جگر ريز ، که معذور ، نماندست !

 

حافظ ، ز غم از گريه ، نپرداخت ، به خنده

ماتم زده را ،

داعيه ی سور ، نماندست