وبـنوش ( حسن ملائی )

شعر - ادبیات داستانی -  فلسفه - سینما - تئاتر - موسیقی - نقاشی

شعری از سعدی یوسف - ترجمه و بازنویسی از حسن ملائی

چهارشنبه بیست و سوم مهر ۱۴۰۴
حسن ملائی ( شاعر )

عکسی از سعدی یوسف

ترجمه ی این شعر : تقدیم به ناصر تقوایی

( این یک ترجمه ی نظیر به نظیر کلمات نیست و من هدفم بازآفرینی حال‌وهوای صمیمی، ملموس و عاطفی شعر سعدی یوسف است، لذا ترجیح دادم آن را به محاوره‌ ترجمه کنم . )

دیگه زیر ستاره ی چوپانای قدیمی نیستیم

راستش دیگه زیر هیچ ستاره‌ ای نیستیم

شاید دیگه خودمونم نیستیم

مثل وقتی که ستاره بعد از رفتن حسآ از مریم ، غیب شد

جوونی‌مونو توو آوازامون دادیم رفت،

انصاف نبود،

نه،

اصلاً منصفانه نبود.

می‌دونی؟

می‌فهمی چی می‌گم؟

اون مسافر تو نبودی،

نه،

خودت نبودی.

اما ما بدبخت‌ بیچاره ها ...

تو،

ما همه ،

مثل اجدادمون ، پادشآی‌ هیچی‌ هستیم !

دیروز ، چقدر دنبال صورتت ‌گشتم ؟

بین پاسپورتا، دمِ گیتِ بازرسی؟

اونجا فرودگاه "هِیثرو" نبود،

تو اَم اون مسافر نبودی.

دزدآ رویاهاشونو تو غاراشوون ، لای خز می‌ پیچن ،

اما ما، جوونای ناکام ،

من،

تو،

رفیق من، حسین

ما مثل اجدادمون، پادِشآی هیچی هستیم .