برگزیده شعری از احمدرضا احمدی : حسن ملائی شاعر
دوشنبه یکم دی ۱۴۰۴
حسن ملائی ( شاعر )

این آسمان گمنام خانه ما ابر دارد ، اما ما را چنان مخموری و غفلت پوشانده است که این آسمان را انکار می کنیم . میخواستم آسمان را خشک کنم چون تکه کاغذی بر دیوار اتاقم بیاویزم ، کاش همسایه آمده بود در صبح مرا تسلی داده بود راستی همسایه کجا رفت ؟ کجا خانه گرفت ؟ روزی به همسایه گفته بودم تو با اقیانوسی از شرم و خجلت و غفلت به اتاق من آمدی همسایه آن روز را به یاد نداشت، درهم و آشفته سکهای حلبی به همسایه دادم که برای ما نان ،بخرد، ظهر ناامید و سرگشته از بازار آمد کنار پنجره نشست درختان سرو خانه را شمارش کرد آنگاه برای همیشه گم شد. راستی از چه ترسیده بود از چشمانی که از پشت پنجره به او خیره بودند یا از برفی که میبارید و سکوت اتاق را سرد می کرد.