وجدان در اقتصاد بقا : تحلیل طبقاتی و اخلاقی فیلم « علت مرگ نامعلوم » از منظر دیوید هاروی

🧩 چکیده:
فیلم «علت مرگ نامعلوم » روایتی تراژیک از گروهی مسافر ( که همگی آدم های محتاجی هستند ) است که در مسیر سفر، با جسد مردی و کیسهای پر از دلار از روبهرو میشوند. در ظاهر، فیلم داستانی اخلاقی دربارهی وسوسه، وجدان و انتخاب است، اما از نگاه دیوید هاروی، این اثر بازتابی از بحران اخلاقی در بطن نظام نئولیبرالیستی است که در آن انسانها تحت فشار فقر و نابرابری، مجبور به انتخابهای غیراخلاقی میشوند. تحلیل بر این اصل استوار است که «اخلاق فردی نمیتواند در خلأ ساختار اقتصادی فهمیده شود». از این منظر، مسافران فیلم نه نماد شر، بلکه قربانیان ساختارهای ناعادلانهی سرمایهداری پیرامونی هستند.
مقدمه:
دیوید هاروی در آثار کتاب «هفده تضاد و پایان سرمایهداری» تأکید کرده است که نئولیبرالیسم، نظامی است که اخلاق عمومی را از درون فرسوده و انسان را به «واحدی اقتصادی» بدل کرده است. در چنین نظمی، انسانها درگیر «اقتصاد بقا» هستند؛ یعنی برای ادامهی زندگی، مجبور به عبور از اصول اخلاقی میشوند. فیلم «علت مرگ نامعلوم » دقیقاً چنین جهانی را بازتاب میدهد: جامعهای در بحران، آدمهایی که وجدان دارند ولی نان ندارند، و پولی که هم نجات است و هم نفرین. از نگاه هاروی می توان گفت ، این فیلم نه فقط دربارهی مرگ یک انسان، بلکه دربارهی مرگ عدالت اجتماعی است.
۱. ساختار اجتماعی و اقتصاد بقا
در آغاز فیلم، ما با مسافرانی روبهرو میشویم که از اقشار فرودست جامعهاند: یک راننده محتاط، دختری لال، پسر و دختری که در حال فرار سیاسیاند، و مردانی که هر کدام زخمی از فقر و ناامیدی دارند.
این مجموعهی ناهمگون، از منظر هاروی، نماد جامعهی طبقاتی مدرن است: جامعهای که در ظاهر متنوع است، اما در عمق، همهی اعضایش در بند «کمبود» و «اضطرار اقتصادی» هستند.
مرگ یکی از مسافران و کشف پول، نه حادثهای تصادفی، بلکه استعارهای از رخنهی سرمایه به وجدان انسان است.
در جهانی که همهچیز با پول سنجیده میشود، حتی مرگ هم معنا و ارزش اقتصادی پیدا میکند.
اگر چه ، از طرفی فیلم میتواند واجد لایههای نمادین باشد:
عنصر | نماد |
ون (ماشین سفر) | جامعهی در حال حرکت، ناامن و بیسرانجام |
جسد مرده | وجدان مردهی جامعه |
دلارها | شیء مقدس شده که رابطهی انسانی را تحت انقیاد خود دارد |
دختر لال | صدای خاموش حقیقت |
پسر سیاسی | انسان آرمانخواه در دنیای آلوده |
جاده | مسیر زندگی، پر از تصمیمهای مبهم |
زن و دختر در پایان | نماد بیگناهی و مظلومیتی که قربانی ساختار اجتماعی موجود شده است |
۲. بحران اعتماد و فروپاشی نهادهای جمعی
وقتی مسافران نمیخواهند به پلیس اطلاع دهند، فیلم بهروشنی میگوید: اعتماد به قانون از میان رفته است.
از منظر هاروی، این بیاعتمادی، یکی از نشانههای جوامع نئولیبرالی است؛ جایی که نهادهای عمومی (مثل پلیس یا دولت) دیگر پناهگاه مردم نیستند، بلکه ابزار کنترل و سرکوباند.
در نتیجه، اخلاق عمومی جای خود را به «اخلاق موقعیتی» میدهد — همان اخلاقی که تابع شرایط اضطراری است، نه ارزشهای ثابت.
۳. پول به مثابه کالای فتیشیستی Commodity Fetishism
پول در این فیلم فقط وسیلهی معامله نیست؛ تبدیل به شیء مقدسی شده است که رابطهی انسانی را نابود میکند.
همانگونه که مارکس گفته بود، در نظام سرمایهداری، کالاها و پول «قدرتی شبهدینی» پیدا میکنند. مسافران با دیدن بستههای دلار، از انسانهایی مضطرب به موجوداتی وسوسهشده بدل میشوند. هاروی میگوید این همان لحظهی فروپاشی اخلاق است: زمانی که پول جایگزین معنا میشود.
۴. فقر و اخلاق: از مسئولیت فردی تا گناه ساختاری
هاروی در نقد خود مینویسد که نظام سرمایهداری، فقر را نتیجهی «انتخاب فردی» جلوه میدهد، درحالیکه فقر در واقع ساختاری و تولیدشده است.
در فیلم، هیچیک از مسافران ذاتاً شرور نیستند؛ همه انسانهایی عادیاند که سیستم، آنان را به وضعیت بیپناهی کشانده است.
بنابراین، وقتی در پایان فیلم پول را بین خود تقسیم میکنند، این عمل نه «خیانت اخلاقی»، بلکه نوعی «پاسخ طبیعی به بیعدالتی» است.
۵. شباهتها با آثار سینمایی جهانی
فیلم از منظر اجتماعی و فلسفی، شبیه به چند اثر کلیدی در سینمای جهان است:
فیلم | شباهت با «علت مرگ نامعلوم » | مضمون مشترک |
A Simple Plan (1998) | گروهی فقیر پولی بادآورده مییابند و قربانی طمع میشوند | وسوسه و زوال اخلاق در فقر |
No Country for Old Men (2007) | پول قاچاق، خشونت، و گناه در جامعهی مدرن | شر بهمثابه نتیجهی ساختار |
Parasite (2019) | فقر و طبقات اجتماعی در خانهای دوطبقه | نابرابری ساختاری و اخلاق ستیز |
The Treasure of the Sierra Madre (1948) | حرص و طلا، نابودی رفاقت | فقر بهعنوان منبع شر |
Shoplifters (2018) | خانوادهای فقیر که برای بقا قانون را میشکنند | اخلاق خاکستری در نظام ناعادلانه |
می توان Parasite را نزدیکترین فیلم به این اثر دانست، چون هر دو نشان میدهند که فقر، نهتنها اقتصاد، بلکه اخلاق را نیز طبقهبندی میکند.
۶. صحنهی پایانی: وجدان و بازگشت اخلاق
پایان فیلم که زن و دختر مرد مرده منتظر او هستند، از دید هاروی نقطهی برگشت وجدان جمعی است.
اما این وجدان، دیگر قادر به اصلاح نیست — فقط میتواند شرمگین باشد.
چراکه «وقتی ساختار اجتماعی انسان را به خطا وادار میکند، توبهی فردی هرگز کافی نیست.»
🧾 نتیجهگیری:
از منظر دیوید هاروی، «علت مرگ نامعلوم » یک فیلم ضدنئولیبرال است که با زبانی استعاری، انسانِ در بند فقر را از درون کالبد جامعه سرمایهداری ایران نشان میدهد. این فیلم بهجای تقبیح فردیِ مسافران، ما را دعوت به تأمل در این پرسش میکند:
_ چه نظامی انسانهای درستکار را مجبور میکند نادرست عمل کنند؟
فیلم بازتابی از بحران اقتصادی و اخلاقی جامعهی معاصر است؛ جامعهای که در آن فقر، انسانها را در برابر انتخابهای دشوار قرار میدهد.
* همهی شخصیتها «قربانی شرایط»اند، نه «شرور».
* فقر و ناامیدی، نقش آنتاگونیست (نیروی منفی) را ایفا میکند، نه خود افراد.
* قاچاق، مهاجرت غیرقانونی، نیاز به دیه، نیاز به تهیه هزینه ی پزشکی خانواده ، نیاز به تهیه ی مایحتاج اولیه ی زندگی ، بیاعتمادی به پلیس و قانون، همه بازتاب فروپاشی نظام اعتماد اجتماعی است.
* فیلم میتواند نقدی بر جامعهای باشد که در آن قانون، پناهگاه امنی برای مردم نیست.
از منظر هاروی، می توان گفت وجدان انسانی در این فیلم نمرده است، فقط تحت سلطهی اقتصاد بقا خفه شده است.
«علت مرگ نامعلوم» در واقع نام استعاری فیلم است برای مرگ عدالت اجتماعی ، نه مرگ یک انسان.
*این فیلم یادآور آن است که در جهان نئولیبرال، فقر فقط کمبود پول نیست؛ فقر، حذف امکان اخلاق است. و هرگاه جامعهای انسان را به انتخاب میان گرسنگی و گناه مجبور کند، علت مرگ، دیگر نامعلوم نیست ، بلکه ساختاری است.