غزل ( 9 ) حافظ شیرازی - با فرمت نوشتار امروزی
با توجه به اینکه خیلی از ما ، با کتاب حافظ شیرازی ، فقط و فقط فال می گیریم و اشعارش را نمی خوانیم ( و یا به درستی نمی خوانیم ) با پرس و جو از تعدادی از دوستان متوجه شدم اشکال کار در این است که نمی دانند درسترین شکل خواندن حافظ چگونه است و نمی دانند که کجا بایستی مکث کنند و کجا بایستی به گونه ای بخوانند که مصرع اول به مصرع دوم وصل شود ، و یا اعراب درست کلمات چگونه است و غیره و غیره . لذا تصمیم گرفتم غزل های حافظ را - با رجوع به دکلمه ی آقایان : امیر نوری ، علی گرمارودی و منوچهر انور - و با فرمت جدیدی - که به فرمت نوشتاری امروزی اشعار نو ، شبیه است - ، بنویسم و اعراب گذاری کنم . به امید اینکه بر تعداد خوانندگان درست و حقیقی حافظ ، روز به روز اضافه گشته و درک بیشتری از حافظ شیرازی و اشعارش ، حاصل شود .
رونقِ عَهدِ شَباب است ، دِگرْ بُستان را
میرسد مژده ی گُل ،
بلبلِ خوشْ اَلحان را
ای صبا !
گَر به جوانانِ چمنْ باز رَسی !
خدمتِ ما بِرَسان ،
سَرو وُ گُل وُ ريحان را !
گر چُنين ،جلوه کند مُغْبَچه ی بادهِ فروش
خاکروبِ در ميخانه کنم ، مژگان را
ای که بَر مَه کشیْ از عَنْبَرِ سارا ، چوگان !
مضطربْ حالْ مَگردانْ ،
منِ سرگردان را !
ترسم اين قوم ، که بر دُردْکِشان ، میخندند
در سَرِ کارِ خرابات کنند ، ايمان را
يارِ مردانِ خدا باش !
که در کشتی نوح
هستْ خاکی که ، به آبیْ نخردْ طوفان را
برو از خانه ی گردون به دَر وُ ، نان مطلب !
کانْ سيهْ کاسه ، در آخِر بِکُشد مهمان را
هر که را خوابگه آخِر ، مُشتی خاک است
گو چه حاجت که ، به افلاکْ کشیْ ، ايوان را
ماهِ کنعانیِ من !
مسندِ مصرْ آنِ تو شد
وقت آن است ، که بدرود کنی زندان را !
حافظا مِی خور وُ رندی کُن وُ خوش باش !
ولی ، دامِ تَزوير مَکُن چون دگران ، قرآن را !