یک شعر - یک شعر فی البداهه
عاقبت به خیر نمی شوند
و تلخ ها ،
تمامیت خواهند
تمامیت خواه در خانه
تمامیت خواه در شهر
تمامیت خواه در سرزمین
دور بیاندازم چمدان سنگین چه کنم ها را
و با تمام سرعت بدوم
پرواز کنم سمت قطاری که عاشق " آنا کارنینا "ی تولستوی ،
یا " گرگور سامسا" ی کافکاست
سه برادر نشسته اند در قطار
اولی به چمنزاری چشم دوخته است که دریا شده در ذهنش
دومی ، با هر حرکت قطار ، بین دریا و دره ، تاب می خورد
سومی ، ریشخند بر لب ، به ایستگاه بعدی فکر می کند

